بدون عنوان
فرشته خوشبوی من الهی قربونت برم . الان عین فرشته ها خوابیدی . خیییییییییییییییلی دوستت دارم قشنگمممممممممم گاهی وقتها دوست دارم همین قدری بمونی خوردنی من فدای چشمات بوس
نویسنده :
مامانی و بابایی
16:11
دور همی زنونه ;)
چند روز پیش رفتیم خونه خاله مریم . ادامه دوره های دوستانه مون . قبلا قرارامون رو تو رستوران می ذاشتیم. یادش بخیر کارمون شده بود تست کردن رستورانهای شیراز .بعد که مامان باردار شد و زایمان و ... مهمونی دادن تعطیل شد تا همین مهمونی که دوباره شروع شد ولی الان دیگه تو خونه قرار می ذاریم چون ممکنه شما اذیت بشی این اولین مهمونی دو نفره ای بود که با هم رفتیم. بابا خیلی نگران بود .همش نگران بود که نکنه اذیت بشیم . همش sms می زد که هلیا آرومه یا نه ؟ کلی خوش گذشت اولش گریه کردی ولی بعدش خوب شدی . دوبار هم خوابیدی . خاله مریم هم یه ناهار خوشمزه درست کرده بود یکتا جون هم برات یه نقاشی خوشگل کشیده که برات نگهش داشتم . ک...
نویسنده :
مامانی و بابایی
16:57
تاب بازی
دیروز بعد از ظهر رفتیم پارک پشت خونه الان که دیگه بزرگتر شدی از پارک خوشت میاد و گریه نمی کنی یه کم نشستیم تو قسمت بازی تو هم به بچه ها نگاه می کردی و تعجب کرده بودی . وقتی تعجب می کنی لبهاتو غنچه می کنی و چشماتو باز می کنی و پلک هم نمی زنی منم برای اینکه به دلم بچم نمونه بردمت اون قسمت پارک که فقط تاب بود و خلوت بود تابها فلزی و قدیمی بود و چون رنگی نیست کسی نمیاد اونطرف منم تو رو بغل کردم و با هم تاب خوردیم ولی نگه داشتنت یه کم سخت بود چون جلوش حفاظ نداشت منم دادمت دست بابایی و خودم تنها حسابی به قول خودمون آبرک خوردم به من که خیییییییییلی خوش گذشت . شما و بابا رو نمی...
نویسنده :
مامانی و بابایی
16:56